سفر



ـ «به کجا چنین شتابان؟»

ـ گون از نسیم پرسید ـ

ـ «دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟»

ـ «همه آرزویم؛ اما

چه کنم که پایْ‌‌بستم!

 

سفرت به خیر!

اما

تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت

به سلامتی گذشتی،

به شکوفه‌ها؛

به باران

برسان سلام ما را!»

 

«دکتر شفیعی کدکنی»



نظرات 2 + ارسال نظر
آلبا دامبلدور چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

به به ! دکتر شفیعی هم که همیشه یه سرو گردن بالاتر از بقیه ایستاده چه توی شعر چه کتاب ها و مقالات عرفانی . خدا حفظشون کنه
از نوشته های خیلی خیلی قشنگ خودتون هم بدارید اینجا . واقعا خوشحال می شم بخونموشن . البته اگه افتخار بدین !!
آدرس چند تا وبلاگ به نظر خودم جالب رو هم براتون میذارم :
www.sirhermes.blogspot.com
گاهی که در مورد فیلم یا کتاب می نویسه می خونم مطالبش رو . به نظرم دید خوبی داره
بازم یادم اومد براتون آدرساشونو می نویسم

توی صفحات وبلاگ، خیلیاش مال خودمه
یا لااقل آدرس دادم

آلبا دامبلدور پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

اره من اون موقع که اینو براتون نوشتم هنوز همه ِ وبلاگتونو نخونده بودم و نمی دونستم اینقدر مطلب گذاشتین و خیلیاشم از خودتونه
مرسی به به !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد