باز
دل به سبزه میدهم؛
گرچه مانده برفها و سوزها و روزها!
آشناست بوی عید
خاک خیس و عطر تند سبزهها
بوی جانماز مادر و ترنم دعا
بوی هفتسین.
ـ راستی، سالهاست ماندهام
در ملال گنگ ماهیان تنگ و آن نگاهها ـ
باز
دل به باد و پا به ره نهادهام،
ز بس امید!
گرچه زیر بار غم، دوتاست قامتم؛
گرچه دلفسرده؛ از نفس فتادهام.
ـ آه، خستهام! ـ
باز
زانوان ز خاک بگسلم؛
دستها به آسمان تو،
تا که وارهانیام ز بند خویش،
باز پرکشم به کهکشان تو؛
گم شوم بیشتر ز پیش:
تار و سایهوار،
محو در آفتاب بیکران تو.
ای همیشه آشنا!
ای هماره بیکران!
ای خدای مهربان!
سلام دوست خوبم
امیدوارم حال بی نظیری رو تجربه کنی.
به من که همین حال رو دادی...
واقعا عالی بود!
اگر بدونی چقدر همین شعرت بهم کمک کرده!
اگر میشد حتما بهت نشون میدادم چقدر!
خودم هم در تعجبم!انگار...
در نهایت ،
عالیییییییییییی بود
عالیییییییییییی بود
عالیییییییییییی بود
ممنونم که منو توی این تجاربت سهیم میکنی
همیشه عشق و زندگی باشی
در پناه زیباترین...
سلام
..سال نو مبارک..
انشاالله که سالی باشه توأم با یاد بیشتر پروردگار و تجارب بی نظیر
سلام. سال نوی شما هم خجسته باد!