بهارا ببین این دل ریشریش
بلا برده از طاقت خویش، بیش
دلی کش به صد درد آغشتهاند
دلی کش به هر صبحدم کشتهاند
بهارا من از اشک پنهان پُرم
که این گریهها را فرومیخورم
تو رفتی و روی چمن زرد شد
دل باغبان تو پُر درد شد
گُـل ارغوان تو بر خاک ریخت
پرستو ازین بام ویران گـُریخت
تو رفتی و آمد زمستان سخت
به سوگ تو گردون، سیه کرد رخت
فروخفت خورشید و یخ بست آب
سر بخت بستان گران شد ز خواب
مگر گردبادی درآمد ز راه
که شد روز روشن چو شام سیاه
تگرگ از درختان فرو ریخت برگ
درو کرد این کِشته را داس مرگ
فرود آمد آن برق، با بانگ سخت
به جا ماند خاکستری از درخت
تو رفتی و این باغ، ماتم گرفت
سر سرو آزادگی خَم گرفت
تو رفتی و داغ تو در سینه ماند
به دل، آتش عشق دیرینه ماند
نگر تا شب تیره چون سوختیم
چراغی ز جان خود افروختیم
بیا تا ببینیم در کار گل
ز شبنم بشوییم رخسار گل
بهارا ببین تا چه پروردهایم
ز خون دل خود گـُل آوردهایم
فروبرده در سینة خویش، چنگ
گلی نو برآورده خورشید رنگ
بهارا بِهِل تا بگریم چو ابر
که از دستِ دل رفت دامان صبر
ندیدی تو آن کودک شیرخوار
که غلتید بر خاک این رهگذار
نیاســــوده در بستـــــر آرزو
فروخفت بر خاک خونینِ کو
همه تن نباشم چرا گریه نک
که صد شاخه از من جدا شد چو تَک
چرا خون نبارد از این سرگذشت
که یک عمر در خون و خنجر گذشت
اگر خون بلبل نجوشد به باغ
کجا از گل سرخ گیری سراغ؟
گل سرخ، نو میکند یاد دوست
که رنگ گل سرخ از خون اوست
کسی را بدین مایه ارزندگی است
که مرگش گشایندة زندگی است
بهارا به یاد آر از آن سرو ناز
که افتاده هم سرفراز است باز
در آن واپسین دم که دم درکشید
نسیم تو را در هوا میشنید
تو را پیش میدید آن خوشخبر
که بر میدمیدی نهان از نظر
درود تو هنگام بدرود گفت
که باغ تو در چشم او میشکفت
بیا تا مزارش پر از گـُل کنیم
چنین، یادی از خون بلبل کنیم!
سلام به علی عزیز
می دونی مسئله اینکه که ....
خودت بهتر می دونی...
از دست رفتن خودش یه عالم معنی داره.
شاید شما توی این سن ولی من ی نوجوون بی تجربه بودم که این دو تا خاطره رو تجربه کردم.
گریه کردن عیب نیست. توان بخواه که بتونی خودتو جمع و جور کنی... طول می کشه انتظاری نیست. یه عمر وابستگی و خاطره الکی نیست. اما چیزی که ادامه داره زندگیه... چیزی که تو باهاش روبرویی روزایی که میاد ولی تو بهشون بی توجهی باید حال وهواتو عوض کنی. سفر خوبه ولی فکر نکن خیلی تاثیر داره. جابجایی خوبه... نیابد بزاری یه حادثه هرچقدر بزرگ یا کوچیک به راحتی گرفتن روزای عمرت تو رو از پا بندازه. اگه این باشه پس خدا امتحان گذاشتنو واسه چی گذاشته اگه اینجوریه که باید به خودت رجوع کنی ببینی تو این امتحان انگار خیلی صفر داری میاری.
پاشو پاشو...
کانال تلویزیون و عوض کن و یه چایی بریز بخور
6.296296244609995.22505721271-
با عضویت در سیستم و فعال سازی اکانت خود، به ازای هر پیامکی که برای شما ارسال میشود، مبلغی به حساب شما در سایت افزوده میشود.
که میتوانید این مبلغ را پس از رسیدن به حدنصاب 5000 تومان دریافت نمایید.
دوست من ،در وبلاگ بیکران مهر ،کامنت شما را خوندم وچون دقیقا در وضعیت شما هستم یکدفعه حالم بد شد و اومدم اینجا.حدود ۲۸ روزه مادرم رابعد از یک بیماری ،از دست دادم و پدرم اونقدر بی تابی می کند که نمی دانم چه کنم.قلبم در گرو عشق مادرم هست.ولی گریه های پدر ،مرا آتش می زند.وبسیار دلتنگم.
سلام؛ با تشکر از شما، خوب میفهمم چی میگی؛ توی وبلاگ خودتون نظر گذاشتم.
خدا نگهدارت باشه!
خیر...
شما از این حال و هوا بیرون بیا نیستی.
اصن کاری واسه خودت انجام می دی که بتونی دیگرانو سر زندگی بیاری؟؟
خودتو تا حالا و اسه خودت تعریف کردی
سلام دوست من!
این شکلک سبزرنگتٰٰ بزرگترین توهین به درد انسانی کسی مثل منه. از من بگذر پسر یا دختر خوب. من نه همدردی شما رو میخوام عزیز من؛ نه این شکلک عجیب و توهینآمیزت رو. این روزها اصلا نه توان و نه حوصله شنیدن نصیحت و سرزنش و حالا از یه نفر که نمیشناسمش، توهین رو ندارم.
ازت ممنونم؛ ولی لطفا دیگه اصلا به این وبلاگ سرنزن.
متشکرم! خدانگهدارن !
salam
mamnoon doste golAM
omidvaram khoda behet sabr va aramesh bede
بینهایت ممنونم از شما
سلام بر شما
امروز از سربیحوصله گی وب قبلی موچک میکردم تا اگه متنی یا نوشته ای هست منتقل کنم به بلاگ جدید
اینم ادرس بلاگ جدید هست ، لینک هم میکنمتون
خدا پدر گرامی تون رو بیامرزه
امیدوارم دوستای خوبی بتونیم باشیم
راستی یادم رفت بگم من همون "دخی دخی " میباشم
ببخشید که دیر جواب کامنت شما رو دادم
سلام دوست گرامی وداغدیده
نمیدونم اهل کجا هستی در حالی که گفتی همشهری هستی !!!
ولی این ادرس بلاگ جدیدمه ، من اون ادمی که تو اون بلاگ شرحش رو نوشتم نیستم ، اونا تصورات من بودن که چند صباحی با واقعیت روزمره گی هام قاطی شون کردم
شاید رویاهائی که به حقیقت نپیوست ودلم میخواست باشه ...
به قول خودت من نثرقشنگی در نوشتار دارم و میتونم خالق یه داستان باشم
اون بلاگ یه جوری بود که خیلی هاش دروغ بود خیلی چیزاش سرجاش نبود ، من آدم خفت کشی نیستم و نمیذارم کسی سوارم بشه ...
اون بلاگ حذف شد چون دروغ بود و اینجا منم
یه دختر پر از رویای خوشبختی
دوست داشتی بازم همراهم باشی بسم لله
البته شما خیلی ازم تعریف کردی و من ذوق کردم
برای مثال باید بهت بگم در رویاهای من ، من دختر عموی پائولومالدینی بودم، یه خانواده پولدار مسلمان ایتالیائی بودیم که به دلیل ازدواج با ایرانی ها پامون به ایران باز شده بود ...
من یه پسر از بوسنی هرزوگوین به فرزندی قبول کرده بودم چون در 14سالگی با پسرعمو رابطه داشتم و بچه ام سقط شده بود ...
سلام دوست خوب و خوش قلمم !
باور کن بعد از سه هفته امروز با دیدن این سه کامنت شما یه لبحند کوچولو روی لبم نشست.
الان رفتم به آدرس جدیدت و بازم لذت بردم از این نثر پویا و شوخوشنگ. اونجا برات مفصلتر مینویسم؛ ولی اگه تعریفی هم کردم، تعریف بیدلیل و ناحقی نبوده؛ بازم تعریفای گذشته خودمو تأیید میکنم و بازم میگم که انصافا انتظار نداشتم یه همچین نثر زنده و تازهای ببینم اینجا.
در خصوص اون آرزوهات هم اصلا نگران نباش؛ خیلی از ما آدمها (شاید تقریباً 99999999999999999%) همینجور هپروتی بزرگ میشیم و حتی هپروتی زندگی میکنیم؛ به دور و بر خودت توی این شهر کویری کوچک نگاهی بنداز؛ ببین باقی مردم چقده با باطن خودشون مشکل دارن، چون همین هپروتها، نیمی از باطن و نیمی از ظاهرشونه که نمیخوان قبول یا باورش کنن ولی دارن باهاش زندگی میکنن و حزیی از زندگیشونه و خصوصاً اون بخشی از زندگیشون که لذتبخش هم هست. اتفاقا مطمئنم یکی از دلایل زیبایی و طراوت این نثر که برخاسته از همون دل ساده و هپروتی توست، همینه که همونجور بچه و هپروتی موندی و خودخواسته باهاش کنار اومدی تا جایی که بخش اعظم زندگیت شده و این خیلی هم خوبه. رمز موفقیت بسیاری از هنرمندان هم همین بچه موندنه؛ نه در عواطف؛ که در پاکی و بکارت انسانیتی که در ما به ودیغت گذشاته شده.
در هر صورت ازت خیلی ممنونم که بالاخره اون یادداشت مأیوسانه رو که واقعا امیدی به خونده شدنش نداشتم، خوندی و باز متشکرم که اومدی و بهم سرزدی و بیشتر متشکرم که آدرس جدید دادی و باز خیلی خیلی بیشتر ممنونم که منو لینک کردی.
من آدم دوست نگه دار یم؛ امیدوارم بتونم این دوستی رو هم نگه دارم و بتونیم تازه نگش داریم. ( فقط راستش هر چی چندباره این جمله شما رو که «من آدم خفتکشی نیستم و نمیذارم کسی سوارم بشه» رو خوندم، نتونستم بفهمم منظورتون چی بوده. امیدوارم که....... همین دیگه، فقط امیدوارم دیگه.
ضمنا از بابت سقط جنین مشترکتون هم خیلی ناراحت شدم؛ آخه عقد پسرعمو و دخترعمو توی آسمونها بسته است و البته بیشترین آمار ناهنجاریهای ژنتیکی هم توی همچین ازدواجهایی هست؛ پس این ضایعه رو حکمت لدنی و ناپیدای خداوند تلقی کن و دل بده به صبر خدا!
انشالاه همه چی درست میشه و همون پسر عمو ( حالا هر کی میخواد باشه، چه مالدینی چه مال بیدینی، میآد میگیرتت تا بعد از تولد نوزادتون مشکلی از نظر حیثیتی براتون پیش نیاد. اینجا که میدونی مردم چه قدر فضول و وراج و دنبال شایعاتن؛ و البته یه همچین مسألهای دیگه میشه انفجار بمب اتم و باعث عذابهای بعدی شما دو عاشق شیدا.
شاد و سربلند باشی. ممنون از تسلیت
راستی قالبتون دخترونه ست... نمی خواین عوضش کنین؟؟
اول: سلام
دوم: نه، فعلا راستش حسشو ندارم، انشالله در گاههای بعدی. ممنون از نظر تخصصیت و خدانگهدارت
چرا نمیای؟
چرا اپ نمیکنی
چشم، ممنون. اومدم
Salam
Az ash ar va matalebe shoma lazzat bordam,
Mamnoon misham sari be man bezanid
Saeed
سلام، ممنونم. چشم. حتماً میبینمتون!