یهباره دلم گرفت؛ دیدم که باز هواتو
داره بُغض سختی تو گلومه، که تو رو یادم
میآره گفتم از دل بگذرم؛ شاید سرم گرم
کارام شه ولی دیدم تو دلم پاییزه و یادت بهاره *** آسمون ابری بود و توی دلم غُصه میبارید هر طرف که پا میذاشتم، چشام آرزوتو
میدید وسط دود و شلوغی؛ میون بوق و ترافیک باز دوباره داشت دل از بهونة دوریت
مینالید *** خیلی روزا پیش میآد همینجوری دلم میگیره یه حالی میشم که انگاری دلم از همه
سیره اما بد حالیه این تازگیا وقتی میبینم واسة بودن با تو خیلی دیره؛ خیلی
دیره *** دیدم از شلوغیا فراریام؛ تنهایی میخوام باز از اون روزاییه که بیخودی خستة
غمهام اومدم تا ببینم چیکار باس کنم با این
دل یهدفعه دیدم سر قبر توأم؛ تنهای
تنهام *** نم نم بارون زد و پاک نشد از دلم
غباری مث من که آسمون یاد نگرفته بردباری همة دلواپسیهام میدیدم یه معنی میده: دل من تنگه؛ تو رو میخواد؛ تو، ای
همیشه جاری *** روزای سختی بِهِم میگذره؛ خبر نداری در و دیوارا سرم داد میزنن: مادر
نداری نکنه برات تموم بیکَسیهام دیگه هیچه؟! نکنه غُربت اشکای منو بـاور نـداری؟! *** چه شبایی که سحر شد بی تو، با بغضی
همیشه قصّهها گفتم واسه دل، از جفای سنگ و
شیشه حُرمت چلچلههای خسته رو نبردم از یاد اما دل هوایـیـه؛ خستگیا حالیش نمیشه *** واسه یه دست نوازش از تو این دلم
هلاکه تا دوباره دیدنت؛ آخ نمیدونی، چاکچاکه همه حرفامو میآم با تو میگم، مث
قدیما آخه چیزی که برام مونده همین تیکة
خاکه *** پاشو دردمو دوا کن؛ دلو از غمش جدا
کن یه دل دیوونه دارم، دلو از ستم رها کن «علی کوچولوت» اومده دیدنت؛ پاشو
مامانی گره دردو از این دل پریشون پاشو وا کن *** کاشکی میشد زندگی رو مث قصهها
بخونیم پیش اونایی که خیلی دوستشون داریم،
بمونیم تا که زندن؛ تا که هستن؛ تا که عمر و
فرصتی هست قدر این چلچلهها: پدر و مادر رو
بدونیم آذرماه 1384 ـ روزهای سیاه بیمادری