غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی، لب ز خنده بستن است،
گوشهای درون خود نشستن و شکستن است!
گل به خنده گفت:
نه؛
زندگی شکفتن است
با زبان سبز، راز گفتن است.
گفتگوی غنچه و گل از میان باغچه
باز هم به گوش میرسد.
تو چه فکر میکنی؟
راستی کدامیک درست گفته است؟
من که فکر میکنم
هر چه باشد، او گل است؛
گل سه چار پیرهن
بیشتر ز غنچه پاره کرده است.
«شادروان استاد قیصر امینپور»