نیمـهشب با نـوای ناکـــامی
از غــم عشق، نالــهها کـردم
در دل آن ســـکوت رؤیاخیـز
گـریه کردم؛ خـدا خـدا کردم
سـر نهـادم به دامن مهــتاب
راز چشــم تـو برمـلا کـردم
دل سپردن ز تو خطاکاری است
من چنـین کـردم و خطا کردم!