بی قرار توأم و در دل تنگم ، گلههاست
آه! بیتاب شدن، عادت کمحوصلههاست
مثل عکس رخ مهتاب، که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من وتو فاصلههاست
آسمان، با قفس تنگ، چه فرقــی دارد
بال، وقتی، قفس پرزدن چلچلههاست
پی هر لحــظه، مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که، به روی گـُُسل زلزلههاست
باز، میپُرسمت از مسألـــة دوری وعشق
وسکوت تو، جواب همه مسألــههاست